هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 11 روز سن داره

هلیا خورشید زندگی مامان و بابا

هلیاو اولین باغ وحش

1392/5/25 11:48
نویسنده : هانی بقانام
228 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی تو دلی من . خوشگل مامان . دیروز3 تایی رفتیم باغ وحش .

خدا اون روزو نیاره که منو بابا داود بخواهیم یه گردش خوب و جالبو برنامه ریزی کنیم . مطمئن باش که چییییییییی؟ گند می زنیم .

از صبح دو تایی پاشدیم و  و عقلامونو ریختیم رو هم که یه جای جدید بریم . اخرم تصمیم گرفتیم بریم باغ وحش .نیشخند

واقعا که چقدر به درد نخور بود . کثیف بو گندو دل گیر . باید 4000 تومن هم بهم میدادن که انقدر حالمو بد کردن . 

جالبیش اینجاست که به اسم تو رفتیم به کام وامونده خودمون . سبز تو که حالیت نمیشد حیوونن ؟ آدمن؟حشره ان؟چه جونورین ؟

ولی بابای دل خجسته ات هی می گفت هلیا بابا این گرگه این خرگوشه این خرسه ببین بابا جون .

نگرانتو

لبخندبابات

خندهمن

عکسامون تو یه روز باغ وحشی

 

 

اینم یه عکس 3 نفرییخنده

 

از حیون های زیادی عکس گرفتیم ولی این یکی خیلی بچه پرو بود صاف زل زده بود به دوربین .جذب نگاهش شدمقهقهه

 

 

موندم چشم این دوتا چیو گرفته ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خواب گو
24 مرداد 92 22:04
سلام دوست من وبلاگ جالبی دارید. برای شما آرزوی موفقیت دارم.
لیلا مامی کتی
25 مرداد 92 18:45
سلوم به به چه دخمل نانازی چشم نخوره الهی هد دخترت تو حلقم امیدوارم خوش گذشته باشه
مده آ
26 مرداد 92 1:35
عزیز دل خاله...همیشه به گردش بوس برای این دخمل ناززززز و مامان خوشگلش
مامان زری
26 مرداد 92 14:37
همیشه به تفریح عزیزم اون عکس سه نفری خیلی قشنگه هلیا جونم بوس بوس
کتی..مامان مهرسا
28 مرداد 92 11:10
مامانتن نظر داده خخخ چه با حال الهی من جیگر این عسلکو بخورررررررررررررررررررررررررررررم خیلی ماههه اسفند یادت نره
کتی..مامان مهرسا
30 مرداد 92 8:50
اااااااا من فکر کردم مامان زری مامان خودته اینچنین ادم ضاییعی هستم من
سما
30 مرداد 92 18:01
عزیز دل خالهههههههههههه قربون اون مامان بی عقلت که تو رو برده باغ وحش فکر کرده که تو ذوق میکنی این جونورا رو میبینی. اخ که من عاشق جفتتونم ولی تو رو یکم بیشتر خاله