هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

هلیا خورشید زندگی مامان و بابا

سفر به مشهد با دخترم

1392/8/25 12:50
نویسنده : هانی بقانام
1,295 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی امروز  تازه از سفر برگشتیم آخه 3 تایی رفته بودیم مشهد مقدس . پیش امام رضا جون . یعنی دقیقا شنبه صبح 6 . 7 . 92 راه افتادیم و 10 . 7 . 92 برگشتیم تهران .

شما خیلی اذیت شدی تو این سفر و حسابی هم تلافیشو سر من در آوردی . تو ماشین خسته شده بودی چون جای مانور نداشتی که هی تیک آف کنی و پرواز کنی و شیرجه بزنی واسه همین به اعصابت فشار اومده بود و تو هتل حسابی آبروی مارو برده بودی از بس جیغ میزدی . همشم بد اخلاقی می کردی یه جا اروم نداشتی . هوا هم روزها گرم بود واسه همین به خاطر تو نمی رفتیم حرم . بیشتر شبها می رفتیم . بیشتر که چه عرض کنم همش ٣ بار رفتیم حرم تو این ٤ روز ملاقاتی داش رضا جون .

چقدر مشهد بزرگ شده حرم امام رضا هم همین طور . وای چه برنامه ای داشتیم برای ورودی پارکینگ ها . نمی دونستیم از کجا بریم تو .هی این تونل زیر حرم و دور میزدیم باز می رسیدیم سرجامون . بالاخره این پازل و چینیدم رفتیم پارک کردیم رفتیم قسمت درهای ورودی . با اینکه خاله نازی مخ تعطیلت به من سفارشات حجابی و رو کرده بود ولی بازم راهم ندادن گفتن آرایش چشمم و پاک کنم و جوراب پام کنم گفتم ندارم گفتن برو بخر .حسابی غیظشونو برداشته بودم .آخه به شما چه ؟ کفشمم که باز نبود . گفتم از کجا بخرم ؟ از مغازه نقل و نبات فروشی ؟ زنه یه نگاه چپ بهم بست گفته نه از مغازه های دیگه . با روانی پریشان اومدم بیرون .رفتیم مغازه های دور حرم هر چی گشتم جورب نداشتن . یعنی اون وقت شب اون مدل مغازه هاش  بسته بودن . خلاصه که رسیدیم به یه مغازه لباس بچه . با نا امیدی از قروشنده اش پرسیدم : جناب جوراب دارید ؟تو دلم گفتم الان یه جوراب پسرونه با طرح دیجیمون بهم میده . سریع گفتم البته زنونه . گفت بله داریم  . اشک شوق تو چشام جمع شد . خندهباور کن  

جوراب پارازینو رو  پام کردم وای چه حس با حالی .حس تازه عروس ها رو داشتم کاش سفیدشو می خریدم.قهقهه  خانمه حسابی منو معاینه کرد و همه جای بدنم دست کشید اونم با یه لبخند ژکوند کجکی . یه حسی بهم گفتم الان میپره یه ماچ عشقی هم می کنه منو . سریع چادرمو جمع کردم زیر بغلمو از پل صراط رد شدم . آخیشششششششششششششششش چقدر نورانیه اینجا .  چه حال و هوایی داره این صحن ها من که عاشقشم . حس عجیب امنیت رضایت دونی حضور قلب داری تو حرم امام رضا .رفتیم سمت پنجره فولاد . از تو و بابات یه عکس یادگاری گرفتم . متاسفانه خیلی باکیفیت نیست چون نمیشد دوربین ببریم .تو با همون گوشی عکس گرفتیم . 

 

اینم عکس هایی که شب اول گرفتیم .  

 

تا زمنی که تو مشهد بودیم سعی می کردیم از زمان استفاده کنیم ولی بازم وقت کم می اوردیم .

انقدر دوییدم رو مخ داود که آخر برد منو شهر بازی . گفت دختر مگه شهر خودمون نداره حیف وقتمون نیست اینجا هدر بریم میرمی تهران می برمت گفتم عمراناتش باید ببریم مشهد سومین بلندترین های فانفار دنیا رو داره . باید سوار شم .

رفتیم و سوار شدیم . هی ننم هی چه اشتباهی کردما خدایا توبه کاش وایسه بپرم پایین . خیلی هول و هراس داشت به نظرم البته سرعتش کم بود . استرستو رو دادم  دست بابات که خودمو سفت بگیرم به صندلی ترسیدم سرم گیج بره از دستم شوت بشی ولی با پر روگی تمام فیلم برداری هم کردم . دوست داشتم از همه چی و همه جا عکس و فیلم داشته باشم . وای بلاخره رسیدیم تو اوجش یواش یواش ترسم کم شد . تو که خیلی خوش حال بودی دورت بگردم . خلاصه که چرخ و فلک هم کیفونده بود .

اینم عکس خوشگلت تو شهربازی

به خیلی جاها سر زدیم مثل کوه سنگی ،بازار رضا ، طرقبه و چالیدره .تو چالیدره هم یه بالابر جالب مد این ایران داشت که خیلی تخیلی بود خنده

 

 

 بابات فکر کرده من عکاس شخصی ام . گفتم بیگیر بینیم دوربینو . 2 قرونم از منو دخترم بنداز . هی هر منظره ای می بینی تپ وایمیستی جلوش هانی عکس بگیر هانی عکس بگیر . بچه پر رو

 

 

 
تو اون چند روزی که مشهد بودیم خاله نازی خیلی باهام در تماس بود و خیلی سعی داشت مارو راهنمایی کنه تا بهمون حسابی خوش بگذره و اصرار کرد که حتما یه روز بریم مزاحشون بشیم . البته ما که مراحم هستیم .

  اینم یه سری از عکسامون

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان زری
13 مهر 92 20:10
زیارت قبول عزیزم
مارال
13 مهر 92 23:13
ziaratet ghabol azizam ax ham bezar bebinim
خاله فرانک
15 مهر 92 1:15
من قربووووووون تو مش هلی سرتق بشم که مشتی شدی و قربون اون مامانت با اون چادر و جوراب پارزینننش
فرزانه افشاری
15 مهر 92 9:46
همیشه به گردش و زیارت و تفریح دوستممممممممممم همراه با همسری و هلیا جونی
سما
16 مهر 92 1:16
زیارت قبول عزیزم ایشالله هر چی از امام رضا خواستی بهش برسی دوستم
شیما مامان انیتاجون
23 مهر 92 18:07
زیارت قبول خانومیییی وای چ ماه میشی با این چادررررر خانمممممم
کتی..مامان مهرسا
27 مهر 92 19:05
عجب عکسهای باحالی به به همیشه به خوشی ایشالا..زیارت قبول