سفر به مشهد با دخترم
سلام مامانی امروز تازه از سفر برگشتیم آخه 3 تایی رفته بودیم مشهد مقدس . پیش امام رضا جون . یعنی دقیقا شنبه صبح 6 . 7 . 92 راه افتادیم و 10 . 7 . 92 برگشتیم تهران .
شما خیلی اذیت شدی تو این سفر و حسابی هم تلافیشو سر من در آوردی . تو ماشین خسته شده بودی چون جای مانور نداشتی که هی تیک آف کنی و پرواز کنی و شیرجه بزنی واسه همین به اعصابت فشار اومده بود و تو هتل حسابی آبروی مارو برده بودی از بس جیغ میزدی . همشم بد اخلاقی می کردی یه جا اروم نداشتی . هوا هم روزها گرم بود واسه همین به خاطر تو نمی رفتیم حرم . بیشتر شبها می رفتیم . بیشتر که چه عرض کنم همش ٣ بار رفتیم حرم تو این ٤ روز ملاقاتی داش رضا جون .
چقدر مشهد بزرگ شده حرم امام رضا هم همین طور . وای چه برنامه ای داشتیم برای ورودی پارکینگ ها . نمی دونستیم از کجا بریم تو .هی این تونل زیر حرم و دور میزدیم باز می رسیدیم سرجامون . بالاخره این پازل و چینیدم رفتیم پارک کردیم رفتیم قسمت درهای ورودی . با اینکه خاله نازی مخ تعطیلت به من سفارشات حجابی و رو کرده بود ولی بازم راهم ندادن گفتن آرایش چشمم و پاک کنم و جوراب پام کنم گفتم ندارم گفتن برو بخر .حسابی غیظشونو برداشته بودم .آخه به شما چه ؟ کفشمم که باز نبود . گفتم از کجا بخرم ؟ از مغازه نقل و نبات فروشی ؟ زنه یه نگاه چپ بهم بست گفته نه از مغازه های دیگه . با روانی پریشان اومدم بیرون .رفتیم مغازه های دور حرم هر چی گشتم جورب نداشتن . یعنی اون وقت شب اون مدل مغازه هاش بسته بودن . خلاصه که رسیدیم به یه مغازه لباس بچه . با نا امیدی از قروشنده اش پرسیدم : جناب جوراب دارید ؟تو دلم گفتم الان یه جوراب پسرونه با طرح دیجیمون بهم میده . سریع گفتم البته زنونه . گفت بله داریم . اشک شوق تو چشام جمع شد . باور کن
جوراب پارازینو رو پام کردم وای چه حس با حالی .حس تازه عروس ها رو داشتم کاش سفیدشو می خریدم. خانمه حسابی منو معاینه کرد و همه جای بدنم دست کشید اونم با یه لبخند ژکوند کجکی . یه حسی بهم گفتم الان میپره یه ماچ عشقی هم می کنه منو . سریع چادرمو جمع کردم زیر بغلمو از پل صراط رد شدم . آخیشششششششششششششششش چقدر نورانیه اینجا . چه حال و هوایی داره این صحن ها من که عاشقشم . حس عجیب امنیت رضایت دونی حضور قلب داری تو حرم امام رضا .رفتیم سمت پنجره فولاد . از تو و بابات یه عکس یادگاری گرفتم . متاسفانه خیلی باکیفیت نیست چون نمیشد دوربین ببریم .تو با همون گوشی عکس گرفتیم .
اینم عکس هایی که شب اول گرفتیم .
تا زمنی که تو مشهد بودیم سعی می کردیم از زمان استفاده کنیم ولی بازم وقت کم می اوردیم .
انقدر دوییدم رو مخ داود که آخر برد منو شهر بازی . گفت دختر مگه شهر خودمون نداره حیف وقتمون نیست اینجا هدر بریم میرمی تهران می برمت گفتم عمراناتش باید ببریم مشهد سومین بلندترین های فانفار دنیا رو داره . باید سوار شم .
رفتیم و سوار شدیم . هی ننم هی چه اشتباهی کردما خدایا توبه کاش وایسه بپرم پایین . خیلی هول و هراس داشت به نظرم البته سرعتش کم بود . تو رو دادم دست بابات که خودمو سفت بگیرم به صندلی ترسیدم سرم گیج بره از دستم شوت بشی ولی با پر روگی تمام فیلم برداری هم کردم . دوست داشتم از همه چی و همه جا عکس و فیلم داشته باشم . وای بلاخره رسیدیم تو اوجش یواش یواش ترسم کم شد . تو که خیلی خوش حال بودی دورت بگردم . خلاصه که چرخ و فلک هم کیفونده بود .
اینم عکس خوشگلت تو شهربازی
به خیلی جاها سر زدیم مثل کوه سنگی ،بازار رضا ، طرقبه و چالیدره .تو چالیدره هم یه بالابر جالب مد این ایران داشت که خیلی تخیلی بود
بابات فکر کرده من عکاس شخصی ام . گفتم بیگیر بینیم دوربینو . 2 قرونم از منو دخترم بنداز . هی هر منظره ای می بینی تپ وایمیستی جلوش هانی عکس بگیر هانی عکس بگیر . بچه پر رو
تو اون چند روزی که مشهد بودیم خاله نازی خیلی باهام در تماس بود و خیلی سعی داشت مارو راهنمایی کنه تا بهمون حسابی خوش بگذره و اصرار کرد که حتما یه روز بریم مزاحشون بشیم . البته ما که مراحم هستیم .
اینم یه سری از عکسامون