مرواریدات مبارکه مامانی من
24 ابان وقتی که خونه عزیزت مامان بابا داود بودیم . متوجه شدم دوتا سفیدی کوچولو از زیر لثه هات زده بیرون وایییییییییییییییی اینا چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مبارکه دخترم مرواریدای نازت . امیدوارم این دندونای کوچولوت نمک صد چندانی و به اون صورت ملوس و خوشگلت اضافه کنه و بهترین و خوشمزه ترین غذاهایی و که مامانیت با عشق برات درست می که رو بخوری و صحیح و سلامت بزرگ بشی و هر بار که می خندی و اون مرواریدای خوشگلتو نشون میدی من ببینم و قند تو دلم اب بشه و هزار بار قر بون صدقه ات برم. ...
نویسنده :
هانی بقانام
10:32
عکس های اتلیه 6 ماهگی هلیا
عکس های آتلیه 5 ماهگی هلیا
سفر به مشهد با دخترم
سلام مامانی امروز تازه از سفر برگشتیم آخه 3 تایی رفته بودیم مشهد مقدس . پیش امام رضا جون . یعنی دقیقا شنبه صبح 6 . 7 . 92 راه افتادیم و 10 . 7 . 92 برگشتیم تهران . شما خیلی اذیت شدی تو این سفر و حسابی هم تلافیشو سر من در آوردی . تو ماشین خسته شده بودی چون جای مانور نداشتی که هی تیک آف کنی و پرواز کنی و شیرجه بزنی واسه همین به اعصابت فشار اومده بود و تو هتل حسابی آبروی مارو برده بودی از بس جیغ میزدی . همشم بد اخلاقی می کردی یه جا اروم نداشتی . هوا هم روزها گرم بود واسه همین به خاطر تو نمی رفتیم حرم . بیشتر شبها می رفتیم . بیشتر که چه عرض کنم همش ٣ بار رفتیم حرم تو این ٤ روز ملاقاتی داش رضا جون . چ...
نویسنده :
هانی بقانام
12:50
هلیا و دوست پسرش نیکی
دیروز رفتیم خونه خاله سما تا تو حسابی نیکی و بچلونیش منم مامیشو بچزونم نیت این بود که خدا روشکر موفقم بودیم . شوخی می کنم . رفتیم که یکم باهم خوش بگذرونیم و دیدارها تازه بشه . ولی امان از تو که وقتی نیکی دیدی چمت گرفت برای چلیسی کردن . فقط حمله می کردی اون بره سفید منوو گاز بگیری مامانی جونم دختر باید یکم خود دار باشه . اگرم میخوای کاری بکنی زیر زیرکی . حالا بعدا یادت میدم . خاله سما برای نیکی یه استخر بادی خریده بود که نیکی توش بازی کنه و ازش نتونه بیرون بیاد . اولش که رسیدم اونجا گفتم زحمت بکشه واسه تو هم بخره . ولی فکر کنم ب...
نویسنده :
هانی بقانام
17:53
هلی کش تنبون شده
هلیا جونم دختر گلم دیگه امروز چهار دست و پا رفتنت کامل شد . اونقدر سرعت نداری ولی همینم امون مارو بریده . همش داریم دنبال تو میدوییم و گرنه زدی خودتو ترکوندی آخه انقدر می ری تا بخوری به دیوار . باورم نمیشه تو همون خرگوش کوچولویی هستی که 6 ماه پیش به دنیا اومد و یه گوشه خونه اروم و ناز می خوابید . الان دیگه حسابی شیطون شدی و یه لحظه نمیشه نگهت داشت عین کش تنبون در میری از دستمون . آخه دختر مامان دورت بگردم این سرامیکا برق افتاد از بس رفتی لیسشون زدی عشقم . نمیدونم چرا علاقت به خوردن شصت پای من تمومی نداره . بستینم بود تموم شده بود دیگه رنگ شصتم به بقیه اعضای بدنم نمی خوره والله . یه روتختی بزرگ...
نویسنده :
هانی بقانام
12:54