هلیا و خراب کاریاش
همه کاری از دستش بر میاد . از ریمل کردن تو چشماش تا شکوندن سینما خانواده و گلدون و خراب کاری های دیگه که شمردنشون از دستم خارجه . تصاویری بدون شرححححححححححححححح والله ... ...
نویسنده :
هانی بقانام
16:46
کارگاه مادر و کودک با هلی 1
وای وای اینجا کارگاره مادرو کودک بود یا تیم ژیمناستیک مادران . شماها که هیچی هنوز حالیتون نیست . ما خیکی ها رو زمین قل میخوردیم . اهنگ میخوندیم دست میزدیم شادی میکردیم و از همه مهمتر هیچ وقت فکر نمیکردم تو سن 30 سالگی بشینم کار دستی درست کنم و بابتش یه مشت خرسهای دیگه مثل خودم برام کف و سوت بزنن . یعنی ماجراهای غریبی داریم تو این کلاس های کارگاه مادر و کودک . خاله اتنا و سپندار و خاله مینا و رها هم با ما هستن . و ما سه خیکی به بهترین شکل در لنگ و لقتک و ورجه وورجه در کلاس ها ظاهر شدیم و بسی موفق بودیم . در پایان کلاس مربی نیشو تون یا بهتره بگم مون برای همگی کتاب داستان میخونه هوراااااااااااااااااااا . می مینی این کارو کرد می مینی ...
نویسنده :
هانی بقانام
16:44
کلمات من در اوردی هلی
فقط راه میری و میگی نقده نقده نقده نققققققققققققققققدددددددددددددددده (neghede). گاهی اروم وشمره شمرده میگی گاهی با جیغ و اربده . احساس می کنم این نقده یه ادمه نامرییه که خیلی سر به سرت میزاره و تو لجشو حسابی داری . از هم خانواده های دیگه این نقده که تو زیاد می گی میتونم به اقده اقده و قادا قادا اشاره کنم . خلاصه که فیلمی شدی واسه خودت و البته هم اذیتمون می کنی هم حسابی می خندیم از دستت. راه می ری و دستاتو تکون میدی ابروهاتم میدی بالا می گی (( قدو قده نینا کوته رورو )) و من هر چی توجه می کنم معنیشو درک کنم به نتیجه ای نمیرسم . با تلفنم همین حالو روزته. دور خونه راه میری یه دستت به تلف...
نویسنده :
هانی بقانام
16:44
زندگی چهار شنبه بازاری من
هلی حسابی توله شده و یه دقیقه هم رو زمین بند نمیشه . منم کارام شروع شده و حسابی دارم خل میشم . ساکمم بستم که با اولین اتوبوس برم دیونه خونه عضو دائمی شم . دست تو هر سوراخی میکنه و همه چی همچنان اول از همه به دهنش میرسه . تمام پایه مبلا زخمو زیلی . سینما خانواده کج و شکسته . روزی یه چیز می شکونه . تمام این هیزم سفالی های تو شومینه شکسته و خورد خاک شیر شده . عین لاک پشتی که از تخم در میاد راهی دریا میشه به طور غریضی . هلیا وقتی از خواب بیدار میشه راهی شومینه میشه . نمیدونم چه خیری اون تو دیده که گمش کنی اون تو پیداش می کنی . عاشق اینه که بره شیشه های ادویه تو کابینت و بریزه بیرون و الخصوص تو اون ناحیه از این جا قاشقی ایستاده های کنار...
نویسنده :
هانی بقانام
16:43
یکی سالگی عشقم
بعد از تمام تدارکات و همه بدو بدو ها و طراحی تم که خودم انجام دادم و غذاها و لباس و هزار چیز دیگه روز تولدت رسید که البته ما 5 اردیبهشت گرفتیم که روز پنج شنبه که مهمونا برا رفت امد راحتر باشن . حدود 40 نفر دعوت بودن . ولی اکثرا فامیلای درجه یک و دوستا صمیمی مون بودن .همه چی تقریبا همون جوری بود که می خواستم جز چند تا چیز که طبیعتا این چیزا تو هر برنامه ای پیش میاد . خاله ها و مامن بزرگت و بابا داودت و حتی بابا علیت حسابی زحمت کشیدن و تو وقتی بزرگ شدی باید حسابی تو براشون جبران کنی عشقم . شانس بد من تو که خودت جمیله مجلسی اون روز از صبحش حسابی بد اخلاق و خواب الود بودی و پوست منو تو ارایشگاه کندی تا اماده شدم . مهمونا همه سر ساعت 7 ا...
نویسنده :
هانی بقانام
20:18
اولین عید هلیا
ایستادن سرو ناز من
یه مدت طولانی
خیلی ناراحتم یه مدت خیلی زیادی شد که نیومدم وبلاگ تو اپ کنم دخترم . البته تقصیر من نبود . نمیدونم چی شده بود ولی وبلاگت مشکل داشت . نه میشد تایپ کرد نه عکس گذاشت .هم واسه مدیر نی نی وبلاگ میل زدم هم چند جای دیگه ولی هیچ کس جوابمو نداد چه برسه که درستش کنه . تا اینکه چند روز پیش خاله سیما عزیز زحمت کشید برام درستش کرد . بگو خاله خیلی ممنونم . برای خاله سیما حالا از این به بعد قول میدم که با همه گرفتاری ها و مشغله کاری که دارم حتما اپش کنم چون هیچ چی تو دنیا اندازه تو مهم نیست نفسم . یه سری چیزالرو تو کاغذ نوشتم که یادم نره که اینجا وارد می کنم همه عکس و فیلم های روز به روزتم دارم که اونایی که خیلی ...
نویسنده :
هانی بقانام
19:56