هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 14 روز سن داره

هلیا خورشید زندگی مامان و بابا

هلی من 5 ماهش تموم شد

عشقممممممممممم . نی نی تو دلیک قربونت برم با این کارهای عجیب و غریبت . آخه جارو برقی رو می خورن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا هر چی رو می بینی اول یه لیس میزنی بهش مادر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تا صدا دوربینم می شنوی که بر می گردی فدات شم .       این ماه خیلی کارهای جدیدی انجام میدی . انگار هر چی ماهت میره بالا توانایی هات بیشتر میشه خدارو شکر     این روزها کارت اینه که فقط صداهای بلند از خودت در بیاری .خدا لعنت کنه خاله غزال رو که بهت جیغ یاد میده .یه جیغ اون بزن یه جیغ تو . تو هم که خوشت بیاد از چیزی دیگه ول کن معامله نیستی که .       ...
4 مهر 1392

دیدار با خاله های کله پوک نی نی سایتی

هلی مامان بلاخره هومان اومد تهران هوراااااااااااااااااااا . و متاسفانه به خاطر مشغله من و مهمون داری خاله سما نتونستیم تو خونه ازشون پذیرایی کنیم و قرار گذاشتیم پارک بانوان . ساعت 3 با هزار مکافات کارو تعطیل کردم و شما رو آماده کردم رفتیم پارک خاله فرانک زودتر از ما رسیده بود و داشت با کالسکه هومان و راه می برد و هی هم فحش میداد به من بیچاره . یه 2 ساعتی پارک بودیم . هوا حسابی سرد بود و همگی خسته . بلاخره از هم دل کندیم و بای گفتیم .   اینم عکسامون     پروردگارا شکرت خیالم راحته از بابت شوهر دادن هلیا . خودش لامصب این کاره اس . همش تودست و پر پسرها می ...
3 مهر 1392

روزت مبارک دخترم سوراخ شدن گوشهات هم مبارک باشه مامانی

  عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بر لب آرم در دل خواهم گفت به هیچ سخنی گوش نخواهم داد بی هیچ اندوهی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو آب خواهم شد بی هیچ گرمایی کنار آشیانه تو آشیانه میکنم و فضای آشیانه را پر از ترانه میکنم میپرسند برای چه زنده ای؟ و من برای زندگی تورا بهانه میکنم                                      &n...
17 شهريور 1392

قربون اون دستای کوچولوت بشم

عشقممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم. می میرم برات .مورچه من . این روزها هر جای خونه که برم همه راه ها به یخچال  ختم میشه . تو اتاق ........ یخچال . تو آشزخونه ...........یخچال .تو رختخواب............ یخچال . گلاب به روت دستشویی........... یخچال .  . از اونجایی که معده من یه سرش تو اقیانوسه و نمیزارم تو یخچال چیزی بمونه دیگه باید درشو بکنم توش دکوری بچینم و ازش جای بوفه استفاده کنم .   خلاصه که رفتم سراغ یخچال و هی توش دنبال خوراکی گشتم .  یه آلاسکا برداشتم و برگشتم تو اتاق دیدم که تو دندون گیرتو گرفتی دستت کردی تو دهنت . انقدر جیغو فریاد کردممممممم باور کن همساده ها فکر کردن بابات...
13 شهريور 1392

اولین غلت هلیا جونم

الهی دورت بگردم مامانی . امروز عصر داشتم تو نی نی سایت می چرخیدم که یهو صدای غرغر های تو بلند شد برگشتم  دیدم شما غلت زدی از خوشحالی یه جیغ بنفش کشیدم که چشمای خوشگلت گرد شدن .سریع رفتم دوربینمو اوردم و طاق بازت کردم  وقتی شروع کردی به غلت زدن ازت عکس گرفتم . هن و هون های هلیا برای غلتیدن                                  ...
10 شهريور 1392

واکسن چهارماهگی

چهار ماهگیت مبارک دختر گلم  . امروز رفتیم که واکسن تو بزنیم . اصلا فکر نمی کردم که انقدر اذیت بشی عشقم . واکسن دو ماهگیت خیلی راحت بودو تغریبا من مطمئن بودم که این هم مثل  قبلی راحته  . ولی نبود .کلی جیغ زدی و گریه کردی جیگر مامانتو خون کردی . تا خونه برسیم تو ماشین خوابت برد و منم اوردمت گذاشتمت تو رختخوابت . رفتم یه سر به رفیق رفقای کلوپی بزنم که یهو صدای گریه ات بلند شد ولی تا منو دیدی اروم شدی . از فرم تیپ و قیافت مردم از خنده . انقدر گریه و جیغ و فریاد راه انداختی که حسابی سرت  عرق کرده بود و موهات فرفری تر شده بود و گل سرت یه ور   بیشتر بهت میاد دختر جواد یساری با...
2 شهريور 1392